سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/1/27
8:13 عصر

افسانه جومونگ

بدست محمد صالح یقموری در دسته دست نوشته ها

احتمالا با این تیتر فکر کردید که من هم می خواهم دی وی دی های جومونگ بفروشم . یا لینک بدم شما برید بخرید. تب جومونگ اینترنت رو هم فرا گرفته. چند سال پیش تب فیلم هندی بود حالا شده کره ای. البته فرقی که دارد این است که آن فیلم بود و این سریال.( ولی خودمونیم انصافا این فیلم های کره ای بهتر از هندی هاست.)
به نظر من این توجه مردم چندتا دلیل داره:
یکی این که در سریال جومونگ در هر قسمت یه جریان جدید و جذاب شروع می شود که به سرعت هم حل و فصل می شود. این سبک هم جذابیت برای مخاطب ایجاد می کند که سریال را ببیند و خسته هم نشود. در ضمن  مخاطب را در انتظار نگه نمی دارد تا جانش بالا بیاید(مثل برخی سریال های ایرانی). این سبک باعث می شود که بدون خستگی به دیدن سریال بپردازید. و همچنین اگر چند قسمت را هم ندیده باشید به راحتی بنشینید و ادامه داستان را ببینید.
نکته دیگر این است که از تقدیر خیلی استفاده می شود و جومونگ بعد از هزار جور بلا و مصیبت سالم و سرحال است چون تقدیر بر این است که او زنده بماند و سرنوشت مردم سرزمینش را تغییر دهد.
نکته دیگری که این سریال را از یانگوم  و تاجر پوسان بیشتر محبوب کرده است این است که این سریال تجارت، مسائل دربار و مهارت های رزمی را باهم دارد که این سریال را جذاب تر می کند.

البته جومونگ دو نقطه ضعف هم دارد. یکی این که دارای یک  نظام کلی و به هم پیوسته نیست. (هر قسمت مخاطب حوادث قبلی را فراموش می کند.) دوم این که هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
در آخر هم اگر بخواهیم از جهت مخاطب پذیری و جذابیت (نه نگاه هنری) به مسئله نگاه کنیم انصافا جومونگ از سریال های ایرانی خیلی بهتر است.


88/1/14
3:32 عصر

نه مثل همیشه

بدست محمد صالح یقموری در دسته دست نوشته ها

امسال هم از راه رسید. مثل همه سال های دیگه.
هر سال نزدیک های آخر سال منتظر عید بودم. میشود گفت از نیمه اسفند دیگه روزشماری می کردم تا عید نوروز برسد و از دست درس و مدرسه فرار کنم.

اما امسال طوری دیگه بود.اصلا منتظر عید و تعطیلی هاش  نبودم . اگر به اختیار خودم می گذاشتند می گفتم از اول فروردین دوباره فعالیت از سر گرفته بشود. شاید به خاطر اینه که کلی درس نخوانده برای کنکور دارم.

فرق دیگه این سال با همه سال ها این بود که هر سال با نوروز می خواستم یه آدم جدید و بهتر بشم ولی امسال با کمال ناامیدی هیچ تکانی به خودم ندادم. در 87 به یک نواخت بودن و تکرار مطلق عادت کرده بودم. شاید این نشانه این است که دارم "آدم بزرگ" میشوم.
لحظه سال تحویل هم علی رغم همه سال ها گرفته و بی حال بود. دلم اساسی گرفته بود. امسال دیگر پدربزرگم نبود که همه بچه هایش دورش جمع شوند و با هم تحویل سال را جشن بگیرند. امسال سر سفره هفت سین حتی هفت نفر هم نبودیم.


87/11/3
6:59 عصر

ناشناس

بدست محمد صالح یقموری در دسته دست نوشته ها

دو سه روز پیش امتحان ریاضی داشتیم.( پیش دانشگاهی هستم.) خلاصه رفتم امتحان رو دادم و طبق عادت همیشگی زود پا شدم. از قضا دیدم اولین نفرم. سرشار از اعتماد به نفس از این که امتحان رو خوب داده بودم رفتم برگه رو تو پوشه بگذارم دیدم یکی پیش دستی کرد و برگه اش رو گذاشت تو پوشه کلاس ما. نگاه کردم دیدم غریبه است. اومدم بگم داداش داری اشتباه میگذاری که بی خیال شدم. وقتی با کنجکاوی رفتم پوشه رو باز کردم دیدم نوشته مسلم اشرفی. هم کلاسم بود. برگه رو گذاشتم و سریع از پله ها رفتم بالا. اول فکر کردم چون مسلم ریش هاش رو زده نشناختمش ولی هر چی نگاه کردم دیدم ای دل غافل خودش نیست که نیست. این قدر بهش زل زدم که آخرش خودش اومد جلو دست داد و سلام علیک کرد. گفت: تو هم کلاس مسلمی ؟ گفتم آره . شما داداششی؟ گفت آره صداش رو درنیار.
او از مدرسه خارج شد و من منتظر رفقایم ماندم.

پی نوشت: اسمی که گفتم ساخته خودم بود برای اینکه آبروی رفیقمون نره.


87/10/24
10:49 عصر

شهدا چه می خواهند؟

بدست محمد صالح یقموری در دسته دست نوشته ها

حتما شما هم در تلویزیون دیده اید که با مردم مصاحبه می شود که چرا ما به شهدا مدیونیم و شهدا چرا خود را فدا کرده اند؟ اکثرا هم جواب می دهند که شهدا رفتند تا ما راحت زندگی کنیم.

ما اگر فقط می خواستیم راحت زندگی کنیم که که نیاز به شهید نبود. مگر در امریکا و فرانسه و کویت و ... مردم راحت زندگی نمی کنند؟

پاسخ دهنده اگرهم خیلی برای شهدا ارزش قائل شود می گوید که شهدا برای دفاع از این آب و خاک رفتند و شهید شدند. در یک فیلم تولید سیمای جمهوری اسلامی هم دقیقا روی همین نکته تاکید می کرد.

چرا این قدر ارزش شهدا را پایین می آوریم؟ غرور ملی خوب است اما اگر تنها دلیل باشد ما با ویتنامی ها و ژاپنی ها چه تفاوتی داریم؟ پس دین ما چه میشود؟ پس خدا و پیغمبر کجای قضیه اند؟ آیا این همه فداکاری و ایثار و شتاب برای شهادت به خاطر قطعه ای خاک بود؟

متاسفانه ما به شهدا ظلم می کنیم. کمتر کسی در این زمان میگوید که شهدا عاشق بوده اند. عشق را از ایشان باید آموخت. ایشان اسوه های زندگی ما هستند.

شهدا راه را شناختند و رفتند و خواستند که جامعه ما حداقل نمونه ای کوچک مدینه فاضله باشد. آیا ما به خواسته ایشان عمل می کنیم؟ آیا در جامعه ما کلاه برداری و دزدی و قتل و حرام خوری و ربا و... کم دیده میشود؟

بعضی وقت ها برخی مسئولین را میبینم که به راحتی به مردم دروغ می گویند و آبروی رقبای خود را می ریزند. پس خون شهدا برای چه بود؟ که حکومت ما اسلامی شود؟ مگر این همه سختی برای تحقق عدالت نبود؟

در آخر شعری از مرحوم دکتر قیصر امین پور:

ما که این همه برای عشق / آه وناله ی دروغ می کنیم / راستی چرا / در رثای عاشقان که بی دریغ / خون خویش را نثار عشق می کنند / از نثار یک دریغ هم / دریغ می کنیم؟


87/10/24
12:44 عصر

عرفان حافظ

بدست محمد صالح یقموری در دسته دست نوشته ها

من برایم مهم بود که آیا حافظ (علیه الرحمه) عارف نیز بوده است یا خیر؟ و می توان شعرهای او را از نگاه عرفانی نیز تفسیر کرد یا نه. در کلاس ادبیات دوران دبیرستان یک بار بحث شد و من گفتم که شهید مطهری در کتاب عرفان حافظ (تماشاگه راز) اعتقاد به عارف بودن حافظ دارد و معلم جواب داد که درست است ولی باید نقد بقیه را نیز خواند مثلا شاملو در مقدمه ای که بر دیوان حافظ نوشته است خیلی اعتقادی به عارف بودن او ندارد و بعضی دیگر از اهل ادب نیز حافظ را یک انسان معمولی میدانسته اند نه یک عارف (البته اینها را ایشان گفتند و من صحت آن را دقیقا نمیدانم) و او به قطع حافظ را یک عارف نمی دانست. اما من بعدا که فکر کردم دیدم که شاملو و دیگران اهل ادب در مرتبه ای نیستند که بخواهند درباره عرفان نظر دهند. نه عرفان نظری خوانده اند و نه اهل عرفان عملی بوده اند و این را باید از اهالی عرفان پرسید. تا این که در کتاب "در محضر لاهوتیان" که زندگی نامه عارف بزرگ معاصر شیخ جعفر مجتهدی است دیدم که از ایشان فرموده بودند: ما را در مسیر سلوک از هیچ کوچه و پس کوچه ای نبردند جز آنکه جای پای لسان الغیب را در آنجا دیده ایم. کسانی که با راز و رمز سلوک آشنایند نشانه های راه را در غزلیات او می بینند و جمعی کوردل به تکفیر او سرگرمند.

پی نوشت: من از استاد ادبیات همین جا تشکر میکنم زیرا ایشان بودند که مرا به ادبیات علاقه مند کردند و کلاس ایشان همیشه آزاد و پرشور بود.

این مطلبی که از کتاب در محضر لاهوتیان نوشته محمد علی مجاهدی در این یادداشت آوردم در صفحه 246 این کتاب است.

لطفا لطفا حتما حتما حتما نظر دهید


<      1   2   3   4