چند وقت پیش داستان قلعه حیوانات از جرج اورول را خواندم. واقعا لذت بردم. بعضی قسمت هایش این قدر جالب بود که از خنده ریسه می رفتم.
می خواستم خلاصه ای از داستان را بنویسم اما هم طولانی می شد و هم لطف خود داستان را نداشت. نکته هایی که فکر کردم اکنون هم با آن درگیر هستیم را در ذیل می آورم.
"در ضمن اگر داستان را نخواندید اول مطالعه اش کنید بعد این پست را بخوانید."
1. ناپلثون که یک خوک است با سگ هایی که خودش پرورش داده است کودتا می کند و اسنوبال مغز متفکر انقلاب را از مزرعه بیرون می کند .در حالی که اسنوبال محبوبیت بیشتری در نزد مردم دارد و در رای گیری پیروز شده است.
2. اسکوییلر خوکی است که اخبار را به حیوانات می رساند. تاریخ را تغییر می دهد، قوانینی که توسط ناپلئون نقض می شود را جور دیگری تفسیر می کند تا کار را توجیه کند. آمار می دهد که در دوره جدید تولیدات غله و برنج و شیر و ... از 100 تا 300 درصد افزایش داشته است!
3. هر کس که می خواهد به سیاست ها اعتراض کند و آن را نقد کند گوسفندها شعار "چارپا خوب دو پا بد" را می دهند و نمی گذارند او صحبت کند .
4. طرح ساخت آسیاب بادی که از اسنوبال بود را ناپلئون پیاده می کند و به نام خودش می زند. هر مشکلی هم که پیش می آید حتی وقتی که باد آسیاب را خراب می کند می گویند کار اسنوبال و دشمنان ماست.
5. هر وقت که ساکنان مزرعه به مشکلات اعتراض می کنند ، سران می گویند که آیا دوست دارید دوباره انسان به مزرعه بازگردد؟
6. اسبی به نام باکستر هست که هر اتفاقی می افتد می گوید رفیق ناپلئون درست می گوید و من بیشتر کار می کنم تا مزرعه رشد کند و مشکلات حل شود.
7. تعدادی از مرغ ها و خوک ها در دادگاه به خیانت خود به رفیق ناپلئون اعتراف می کنند و می گویند که از اسنوبال دستور گرفته اند! آنها را سریعا اعدام می کنند.
8. بنیامین که یک خر است در قبل و بعد از انقلاب هیچ تغییری نمی کند و شعارش این است که "عمر خر زیاده "
9. هفت قانونی که پس از انقلاب روی دیوار نوشته شده است را تک تک نقض می کنند و هر بار آن را که روی دیوار مزرعه نوشته شده است تغییر می دهند.
مثلا قانون پنجم از "هیچ حیوانی نباید شراب بنوشد" به "هیچ حیوانی نباید به افراط شراب بنوشد" تبدیل می شود.
قانون ششم از " هیچ حیوانی نباید حیوان دیگر را بکشد" بعد از اعدام ها به "هیچ حیوانی نباید حیوان دیگر را بی دلیل بکشد" تغییر می یابد.