اسمش وحید بود. دوست هم اتاقی ام علی. کارشناسی را در زابل خوانده بود و ارشد را در تبریز. ریاضی محض. گفت: تو ساختمون وزارت علوم که میری همه صف کشیدن می خوان برن. من قبلا فکر می کردم خیلی باید حرفه ای باشی تا بری اما وقتی میری می بینی چه کسایی می خوان برن تو هم فکر رفتن به سرت می زنه. فکر رفتن رو بچه های شریف تو سرم انداختن.
بورسیه شده بود از ایتالیا. گفتم: اونجا به چه زبانی درس می دن؟ ایتالیایی؟ گفت: انگلیسی. تافلم هم تو مرداد میاد. من چند ماه دیگه دوباره متولد می شم. پرسیدم چرا؟ گفت: اینجا که چیزی نیست. تا حالا هم عمرمون تلف شده. گفتم: خوب موقعی داری می ری.
گفتم: استادمون می گفت تو انگلیس یه نفر تا لیسانس برسه 160 هزار دلار خرج داره و اونها خیلی ساده متخصصینشون رو از کشورهای دیگه می گیرن. گفت: آره. اونا راحت پذیرش می کنن. هوش ایرانی رو مفت به دست میارن.
گفت: این دانشگاهی که من میرم دانشجو از کشورها جهان سوم بورس می کنه. تا چند سال پیش ایرانی ها رو هم کامل بورس می کردن اما جدیدا که رییس جمهور تو سخنرانیش گفته که ما کشور قدرتمندی هستیم پول رفت و آمد و خوابگاه با خودمونه.
صبح که بیدار شدیم رفته بود. علی می گفت: یه کتاب نوشته و از دو تا استاد تمام هم تاییدیه داشته.