سلام
وبلاگت مثل نون خشک هاي خونه بابام کپک زده. ببخشيد اينقدر صريح گفتم چون اولين چيزي که به يادم اومد رو گفتم.
رمضان رو داري؟ يک سوم اش رفت.
حس خوبي نيست. بيمعنايي به پوچي عميق و پنهان تبديل ميشه و بعد وقتي شست! ساله شدي، براي سرپوش گذاشتن روي بيمعنا و بينقش بودنت مجبوري يا خالي ببندي يا مسخره بازي دربياري.
ديروز تو يه ايميل انگيسي خوندم كه
براي اينكه روي آب راه بري فقط كافيه كه از قايق پياده بشي
براي خوب بودن زحمت بكش.
گفتي زمين خشك بود درحاليكه انگار بارون مي اومد
اميدوارم بارون بباره و رنگين كمون رو ببيني به جاي رنگاي رنگارنگ اما بي رنگ
رقص رنگا و انعكاسشون رو مقابل خورشيد يعني روشنايي مطلق و بي همتا ببيني