سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/1/19
4:27 عصر

انتخاب دوست

بدست محمد صالح یقموری در دسته داستان

وقتی از فصل اول کتاب به فصل دوم می رسی و حالت گرفته می شود چون کتابی که خریده ای رمان است نه مجموعه داستان. و نمی فهمی چرا "کسرا" از خانه بیرون زده و می خواهد هر وقت پولش تمام شد زندگی اش را تمام کند. و بعد از 50-60 صفحه تازه می فهمی که نویسنده مطالب بی ربط به تو می دهد. و فقط به خاطر عهدی که با خودت بسته ای می خواهی کتاب را نیمه کاره رها نکنی. و حتی به کتاب رمان هم نمی توانی بگویی چون به زور، یک جریان در آن می گذرد. و در 40 صفحه پایانی کتاب گرهی جدید باز می شود و تو را امیدوار می کند اما وقتی به پایان داستان می رسی نه تنها گره ها باز نمی شود بلکه بیشتر در هم می پیچد. و تو گیج و منگ مانده ای که نویسنده بیراه نوشته یا تو نمی فهمی، آن وقت است که یادمی گیری تنها به نام "جعفر مدرس صادقی" برای خرید کتاب اکتفا نکنی و پول و وقتت را برای "سفرکسرا" که 26 سال پیش نوشته شده تلف نکنی و مجبور نباشی در مورد کتاب بنویسی: فقط و فقط تغییر زمان و مکانش در فلاش بک ها خوب و نامحسوس بود.