سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/9/28
12:1 عصر

این روزها

بدست محمد صالح یقموری در دسته دست نوشته ها

روز سه شنبه 17 آذر بود که رفتم تهران. بعد از ظهر کلاس داشتم و صبح از قم حرکت کردم. سرخوش از این که سه روز هفته پیچونده شده. پرسیدم 16 آذر چه خبر کلاسا تشکیل شد؟‏که خوشبختانه هیچ کدومش تشکیل نشده بود. اما یه خبر بد شنیدم. خانم م.ش از دانشکده دستگیر شده بود. همون هفته قبلش به من گفت که 16 آذر تو دانشکده تحصن داریم. چون 13 آبان 4 تا از بچه هامون رو دستگیر کردن. و من با کمال شجاعت!!! گفتم که نمیام.
 از دوستش پرسیدم دستگیریش واقعیت داره گفت آره از خانواده اش پرسیدم. یکی دو روز بعد اول صبح که می رفتم دانشکده دیدم که تیتر خیلی از روزنامه ها پاره شدن عکس امام خمینیه (ره). نه حرکت رو پسندیدم نه بزرگ کردنشو. به هم ریخته بودم. تو سالن نشریات دانشکده کیهان می خوندم. نوشته بود سران فتنه نمی تونن خودشون رو کنار بکشن و این فتنه خود اون هاست و الان می خوان از زیرش فرار کنن و توجیهش کنن(نقل به مضمون). محسن میگه تو کیهان نوشته دانشجویان علامه به خاطر هتک حرمت به امام خمینی با پیراهن مشکی در کلاس ها حاضر شدند. اول باورم نمی شه ولی وقتی نشونم می ده یه خنده تلخی سر می دم. رضا روزنامه دیگری نشونم می ده که حسینیان گفته موسوی و خاتمی کسی نیستند که نظام با اون ها برخورد کنه. و هاشمی هم کسی نیست که بخواهیم باهاش برخورد کنیم. این قدر عصبانی میشم  که دیگه بقیه اش رو نمی خونم. به رضا میگم پاشو بزنیم بیرون. شب می شنوم م.ش آزاد شده ولی با اوضاعی داغون . می گن سر کلاس هذیون می گه. فرداش یعقوب میاد اتاقمون. دوست هم اتاقیمه. چون تو دانشکده ادبیات یار دبستانی خوندن ممنوع الورودش کردن . یعقوب می گه مشکل الان اینه که مثل قبل انقلاب مردم در مقابل دولت نیستند و این بار مردم در برابر مردم صف کشیدن. شب رضا میاد میگه خوابگاه دختر ها رو گشتن. حواستون باشه. فشار روحی بیشتر میشه . یکی دوتا کلیپ که داریم از رو کامپیوتر پاک می کنیم. هر کی میخواد با یه حرف فشار رو کم کنه.
بعضی شب ها از خوابگاه های دیگه صدای الله اکبر میاد و بعضی دانشجو ها از طبقه بالا خامنه ای رهبر میگن.
آخر هفته که میام خونه داداشم بهم میگه اخلاقت عوض شده . سر حال نیستی. همه اش ناراحتی.